-
جان دادن به مرداب
جمعه 25 آذرماه سال 1390 09:56
لب دریا رسیدم تشنه، بی تاب، ز من بی تاب تر، جان و دل آب، مرا گفت : از تلاطم ها میاسای ! که بد دردی است جان دادن به مرداب ! (فریدون مشیری) نوشته شده توسط: آرتا
-
دوای ترک اعتیاد!!
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 11:50
( سال 1286 شمسی- صور اسرافیل، سال اول ، شماره یک ) بعد از چندین سال مسافرت هندوستان و دیدن ابدال و اوتاد و مهارت در کیمیا و لیمیا و سیمیا الحمدالله به تجربه ی بزرگی نایل شدم. و آن دوای ترک تریاک است اگر این دوا را در هر یک از ممالک خارجه کسی کشف می کرد ناچار صاحب امتیاز میشد. انعامات می گرفت. در همه ی روزنامه ها نامش...
-
« یاد آر ز شمع مرده، یاد آر!»
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 11:44
شروع طبع نامه ی هفتگی صور اسرافیل به مدیریت میرزا جهانگیر خان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی بود، از شماره ی 15 به بعد، میرزا علی اکبر خان دهخدا با سمت دبیر و نگارنده به ایشان پیوست. صور اسرافیل از پر فروشترین جریده های عصر مشروطیت بود. اولین شماره ی آن در ربیع الاخر 1325 هجری قمری، نه ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، و...
-
پیشوار
جمعه 20 آبانماه سال 1390 21:29
چه اسفتد ها آه دود کردیم به انتظار تو ای روز اردیبهشتی که گفتند از همین روز ها میرسی از همین راه (دکتر امین پور)
-
خارها
جمعه 20 آبانماه سال 1390 20:50
خار ها خوار نیستند شاخه های خشک چوبه های دار نیستند میوه های کال کرم خورده نیز روی دوش شاخه بار نیستند پیش از آنکه برگ های زرد را زیر پای خویش سرزنش کنی خش خشی به گوش میرسد برگ های بیگناه با زبان ساده اعتراف میکنند خشکی درخت از کدام ریشه آب میخورد (دکتر قیصر امین پور) نوشته شده توسط:محمد پارسا
-
پلنگ سنگی
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 12:06
پلنگ سنگی دروازه های بسته ی شهرم مگو آزاد خواهی شد، که من زندانی دهرم تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن تو تلخی شراب کهنه ای، من تلخی زهرم مرا ای ماهی عاشق رها کن، فکر کن من هم یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم کسی را که برنجاند تو را، هرگز نمی بخشم تو با من آشتی کردی، ولی من با خودم قهرم تو آهوی رهای دشت های...
-
شعر آرش (ساوش کسرایی)
جمعه 13 آبانماه سال 1390 15:13
برف می بارد برف می بارد به روی خار و خاراسنگ کوهها خاموش دره ها دلتنگ راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ بر نمی شد گر ز بام کلبه ها، دودی یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد ؟ آنک آنک کلبه ای روشن روی تپه روبروی من در گشودندم...
-
سوتک
شنبه 7 آبانماه سال 1390 15:15
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟ نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟ ولی بسیار مشتاقم، که ار خاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی، دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد، و خواب خفتگان را آشفته تر سازد. بدین سان بشکند در من، سکوت مرگبارم را. نوشته شده...
-
کارگر....
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 19:00
کارگر خسته ای پول خوردی را از جیب جلیغه کهنه اش بیرون آورد و خواست تا آن را در صندوق صدقه بیاندازد اما با مشاهدا جمله ی روی صندوق صدقه منصرف شد جمله:صدقه عمر را زیاد میکند نوشته شده توسط : صبا
-
من و این بغض بی قرار
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 18:59
دیگر میدانم نشانیها همه دُرُست! کوچه همان کوچهی قدیمی و کاشی همان کاشیِ شبْ شکستهی هفتم، خانه همان خانه و باد که بیراه و بستر که تهی! ها ریرا، میدانم حالا میدانم همهی ما جوری غریب ادامهی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریهایم. گریه در گریه، خنده به شوق، نوش! نوش ... لاجرعهی لیالی! در جمع من و این بُغضِ بیقرار،...