دیگر میدانم
نشانیها همه دُرُست!
کوچه همان کوچهی قدیمی و
کاشی همان کاشیِ شبْ شکستهی هفتم،
خانه همان خانه و باد که بیراه و بستر که تهی!
ها ریرا، میدانم
حالا میدانم همهی ما
جوری غریب ادامهی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریهایم.
گریه در گریه، خنده به شوق،
نوش! نوش ... لاجرعهی لیالی!
در جمع من و این بُغضِ بیقرار،
جای تو خالی!
----
نوشته شده توسط : محمد پارسا